تیراندازیهای گاه و بی گاه در برخی نقاط آمریکا و اتفاقات تلخ و فاجعه باری که از این لحاظ پدید می آیند، یکی از موضوعاتی است که هر چند وقت یکبار تیتر اول رسانه ها و موضوع روز آمریکا و تا حدودی هم جهان می شود و تحلیل های زیادی را در خصوص آزادی یا آزاد نگذاشتن حمل سلاح و آسیب های این جریان به دنبال دارد. نمونه این فاجعه ها، همین چند روز پیش در کالیفرنیا اتفاق افتاد که یک کارمند بخش حمل و نقل ۸ نفر ازهمکاران خود را به ضرب گلوله کشت و خود نیز کشته شد. هشت نفری که در میان شان نام یک ایرانی هم به چشم میخورد. به دنبال این ماجرا، گوین نیوسوم، فرماندار کالیفرنیا، در خصوص تکرار این حوادث گفته است: «تکرار اینگونه فجایع، بسیاری از شهروندان را بیتفاوت کرده است. باید از خودمان بپرسیم چه بلایی سر آمریکا آمده؟ چه مرگ مان شده است؟ کی قرار است این وضعیت را مهار کنیم؟ کی قرار است سلاحها را زمین بگذاریم؟» همین موضوع، دستمایه اثری از دب میلبراس، کارتونیست زن آمریکایی، شده است.
امیرمنصور رحیمیان، کارتونیست و روزنامه نگار،هم در ستون هفتگی اش در سایت شهرآرانیو، به نوشتن یادداشتی دراین خصوص با نظربه کارتون« دب میلبراس» پرداخته و تحلیلی هم از این اثر کارتون در ارتباط با موضوع یاد شده ارائه داده است که می خوانید :
« بهنظرم دنیا از همان اولش جای عجیب و ترسناکی بوده است، فقط گاهیاوقات بعضی آدمها در این تاریکی و ظلمات، چراغدار لطف و مهربانی هستند. اما الان باید اعتراف کنم که دنیا خیلی عجیبتر و ترسناکتر از قبل شده است. قصدم از این یادداشت، سیاه نشان دادن اوضاع جهان نیست، ولی آدم کافی است یک نگاه به دوروبر خودش بکند تا آنوقت به این نکتهای که بیان کردم، وقوف پیدا کند. قصد هم ندارم برایش مثال بیاورم که فلان اتفاق عجیب افتاد و بهمان واقعه ترسناک رخ داد و چه شد و چه میشود.
هرکسی که کمترین ارتباطی با دنیای اطرافش داشته باشد، نمیتواند از زیربمباران اطلاعاتی که هرلحظه وهردم درحال باریدن به سروکول آدمهاست، خلاص بشود. اطلاعاتی که هرکسی مجبور است از لابهلای اخبار دزدی و قتل و تجاوز آن، یک خبر خوب پیدا بکند. انسان در فرایندی دردناک، تبدیل به ماشینی شده است که بهدنبال مجموعهای هدف بیهوده، روزگار میگذراند و با تمام شدن نوبتش در این دنیا، جایش را به کسان دیگر میدهد تا دیگران ادامهدهنده همان راههای بیهوده باشند.
اتفاقاتی از این دست که هر روز و هر دقیقه میبینیم، خودش تاییدی بر این نکتهای است که بیان کردم. هنرمندان، ولی کمی از این قاعده مستثنا هستند. به زندگی شخصیشان کاری ندارم، ولی دستکم بلدند که طور دیگری به قضایا نگاه کنند. در دنیایی تاریک اگرادای شمع روشن کردن هم دربیاورید، خودش جای خوشحالی دارد. در مقابل اتفاقاتی که ظلمت و شب را نشر میدهد، انتظار برای سپیدهدم، قدمی است برای کم کردن غلظت شب. درهمین چند روز گذشته هزاراتفاق ناطور و ناجور افتاده است. در همه کشورهای دنیا هم این دست اتفاقات خشونتبار میافتد. ولی در واقعهای که همین چند روز قبل در آمریکا رخ داد، ردپای پررنگ سیاستهای دولتمردانش پیداست.
ماجرا از این قرار بود که یک کارمند بخش حملونقل در کالیفرنیا ۸نفر از همکاران خود را به ضرب گلوله کشت و خود نیز کشته شد. هشت نفری که درمیانشان نام یک ایرانی هم به چشم میخورد. اتفاقی که ثابت میکند برای قربانی شدن درتاریکی و سیاهی، فرقی نمیکند که آدم اهل کدام قاره و کدام بخش کره زمین باشد. واقعهای تاسفبار که به قول خودشان «خونینترین کشتار با اسلحه در محدوده سانفرانسیسکو از سال۱۹۹۳ تاکنون بوده است.»، ولی نکته تاملبرانگیز این است که تمام این اتفاقات از قانون آزادی حمل اسلحه در آمریکا سرچشمه میگیرد. این آش تا آنجا شور شده که صدای خودشان را هم درآورده است.
گوین نیوسوم، فرماندار کالیفرنیا، ازتکراراین تیراندازیها وعادی شدن آن گفته است: « تکرار اینگونه فجایع، بسیاری از شهروندان را بیتفاوت کرده است. باید از خودمان بپرسیم چه بلایی سر آمریکا آمده؟ چه مرگمان شده است؟ کی قرار است این وضعیت را مهار کنیم؟ کی قرار است سلاحها را زمین بگذاریم؟» همین موضوع، دستمایه اثری از کاریکاتوریست زن آمریکایی «دب میلبراس» شده است. او بهسادگی یک فشنگ جنگی را کشیده است که پرچم آمریکا به آن متصل و از زیرش، رودی از خون جاری است. ولی بالای تصویر، جمله «آمریکایی استثنایی» خط خورده و به جملهای با معنی تلویحی «آمریکایی بیتفاوت» تغییرکرده است. سرنوشتی که این روزها خیلی از آدمهای این جهان را درگیر خودش کرده است، غافل ازاینکه بیتفاوتی دربرابرخشونت، میتواند روزی دامن همه را بگیرد.»