ما زنده، تو بازنده
عباس ناصری / درست است که صد سال دیگر همه ما زیر خاک خواهیم بود و شاید هیچ نام و نشانی در آن زمان از ما وجود نداشته باشد. تمام افتخارات و اعتبارمان هم به فراموشی سپرده شده باشد. لوحهای ما پاره و نابود شده، تندیسها و مدالهایمان یا بازیافت شدهاند یا در بهترین حالت، سمبل افتخاراتمان دست به دست به کسی رسیده باشد که اصلاً شاید ما را نشناسد و در یک قفسه به عنوان دکور برای دیزاین اتاقش از آن بهره ببرد؛ یا در ایدهآلترین حالت ممکن تعدادی در یک موزه قرار میگیرد که افرادی برای نگهداری و نمایش آنها حقوق دریافت میکنند؛ تا ما انگیزهای باشیم برای نوجوانان و جوانان و یا رونق اقتصاد هنر در آن دوران، البته اگر هنر هنوز زنده باشد...
وای که چقدر کارتونیستها سخاوتمندند که صد سال و صدها سال بعد هم با نبودشان بخشش میکنند. یا به صنعت بازیافت، یا به صنعت دیزاین یا به رونق موزهها و اقتصاد هنر و پرورش هنرمند...
کارتونیستها سخاوتمندند چه آن دوران و چه امروز که آثارشان را بدون هیچ ضمانت اجرایی به برگزار کنندهها میدهند.
بله، ما میدانیم صد سال دیگر این جوایز، مدالها و تندیسها چه سرنوشتی دارند. اما دلیل نمیشود امروز کوتاه بیاییم و در برابر جشنوارههای بیسرانجام، جشنوارههایی که فراخوان دادند و کار جمعآوری کردند و در غبار گم شدند و دیگر اثری از نتایج و جوایز آنها نبود، سکوت کنیم.
درست است که ما کارتونیستها سخاوتمندیم اما این جشنوارهها و حتی آنهایی که بعد از اعلام نتایج از دادن جوایز خود سر باز زدند را، نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.
برای ما کارتونیستها، امروز بیشتر از گذشته لزوم پاسخگویی و ارائه گزارش کار از طرف برگزار کنندهها احساس میشود. امیدواریم با رفتار صحیح و عمل به تعهداتشان، بگذارند همچنان سخاوتمند و آرام بمانیم و کاری نکنند که همچون ساکنان پارک ژوراسیک خشمگین شده و قبل از انقراضمان، منقرضشان کنیم.