جواد علیزاده هنرمند طراح، کاریکاتوریست و کارتونیست پیشکسوت که از سال ۱۳۴۹ به شکل حرفهای وارد دنیای هنر شده است، از آن دست آدمهایی است که سعی کرده با زبان هنر با رنجها و ناملایمات مبارزه کند. طرحهای او اکثراً فضایی سیاه و تاریک را تصویر میکنند؛ طرحهایش در زمینههای مختلف کارتون مثل کارتونهای مطبوعاتی، طنز، پرتره، کاریکاتور سیاه، طنز سیاه، کمیک استریپ، ورزشی، سوررئال، فلسفی و طنز ۴ بعدی در دسترس است.
در کارهای علیزاده، تناقضات و پارادوکسهای زندگی چون مرگ، شادی و غم و سئوالهای بیجواب انسان، مشهود است. او همچنین یکی از هنرمندان کاریکاتوریست فعال در زمان جنگ تحمیلی بود که در روزهای انقلاب و دفاع مقدس به عنوان کاریکاتوریست در روزنامه کیهان کار میکرد. او اولین کاریکاتور با موضوع جنگ را در همان روزهای ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی طراحی و از آن به بعد کاریکاتورهایی با مضامین وقایع نگاری جنگ، دفاع رزمندگان ایران اسلامی، وقایع پشت جبهه و سودجویی برخی محتکران در زمان جنگ تصویر کرد.
حدود ۲ سال است که پاندمی کرونا سبب شد تا هنرمندان نیز همچون دیگر اقشار جامعه، کمکار، بیکار یا خانهنشین شوند. البته هنرمندان طراح و کاریکاتوریست همسو با اتفاقات اجتماعی و برای همراهی با مدافعان سلامت و کادر درمان و همدردی با مردم دراتفاقات مختلف، آثاری را خلق کردهاند که جواد علیزاده،کارتونیست و کاریکاتوریست پیشکسوت، نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. این هنرمند در ابتدای بروز پاندمی کرونا، همسر خود را از دست داد و کمی دچار افسردگی شد. به بهانه احوالپرسی و صحبت از زندگی و وضعیتش در دوران کرونا، گپ و گفتی با او در دفتر کارش، که در واقع دفتر نشریه طنز و کاریکاتوراست، داشتیم که مشروح آن را درادامه میخوانید.
روزگار کرونا را چطور میگذرانید؟
درست است که کرونا اتفاق ناراحت کنندهای است و خیلی از عزیزان و چهرههای فرهنگی هنری را در یک سال اخیر از دست دادهایم و ممکن است مرگ باز هم خدایی نکرده سراغ فرد دیگری برود، اما به شخصه دیدگاهم به زندگی اینگونه است که یک روز همه ما خواهیم مرد. اگر کرونا هم نبود، بالاخره باز هم مرگ در انتظار ما بود؛ اما کرونا احساس مرگ را به ما نزدیکتر کرد و مرگ برایمان ملموستر شد. اینگونه نبوده است که اگر کرونا نبود ما عمر جاودان میداشتیم؛ بالاخره مرگ در انتظار همه ماست و این موقتی بودن زندگی است که به همه ما انگیزه میدهد تا لذت ببریم.
کرونا که بیش از یک سال همه را درگیر خودش کرده، سبک زندگی متفاوتی را برای همه مردم و به ویژه هنرمندان رقم زده و گاهی برخی را به سوی افسردگی و گاهی هم به سوی کار کردن بیشتر کشانده است. برای شما این دوران چطور سپری شده است و تأثیراتی از این دوران گرفتهاید؟
من فکر میکنم افسردگی کرونایی شامل حال همه مردم و هنرمندان شده است چون وضعیت به سمتی پیش رفته که افراد درگیر بیحسی و افسردگی شوند. برای من نیز که علاوه بر کرونا، اتفاقات خیلی تلخی در زندگی افتاد و همسرم را از دست دادم. من از قدیم استعداد افسردگی داشتم همچنان که در بیشتر کارهای من نیز طنز سیاه نمود دارد.
در واقع کارهایم، دوشخصیتی یعنی مجموعهای از وقایع تلخ و شیرین است. البته درست است که من کارتونیست و کاریکاتوریست هستم و اینطور به نظر میآید که باید طرحهای بامزه و کارتونی خلق کنم اما از دیدگاه فلسفی من، وقتی به عمق قضیه نگاه میکنم، «خنده و گریه» ریشه مشترک دارند؛ ممکن است ظاهراً با هم فرق کنند اما هر دو، روح انسان را تسکین میدهند. به همین دلیل است که من در کاریکاتور و کارتونهایم، از قدیم به جنبه تلخ طرح، نگاه داشتم که از جمله آنها میتوانم به طرحهایی درباره صادق هدایت که بسیار معروف شد، اشاره کنم که از بد روزگار، بدون امضا فراگیر شد.
این نگاه تلخ در کارتونهای شما ریشه در چه دورانی اززندگیتان دارد؟
این موضوع به دوران کودکی من بر میگردد؛ زمانی که محل کار پدرم به روستای شاهآباد مغان در اردبیل منتقل شد. خانمی به اسم اطلس که روستایی بود، در منزل ما کار میکرد. من سگی به اسم پوپی داشتم که در ۵ سالگی با آن بازی میکردم. وقتی بعد از اتمام مأموریت پدرم به تهران آمدیم، خبر آمد که اطلس فوت کرده و بعد از آن هم گفتند پوپی مرده است. وقتی این دو خبر مرگ را شنیدم خیلی ناراحت شدم و در همان دوران کودکی با مرگ و اینکه هیچ چیز دائمی نیست مواجه شدم و خیلی بر من اثر گذاشت و به نوعی شخصیت من را شکل داد. چون تنها پسر خانواده بودم و چند خواهر داشتم. به نوعی تنها بودم و نقاشی میکشیدم تا افسردگی خودم را که از کودکی با آن مواجه بودم، تسکین دهم. خاطرم است همان زمانها (حدود سال ۱۳۳۸) که حدوداً ۸ ساله بودم، وقتی پدرم برای من مداد رنگی و وسایل نقاشی خریداری میکرد، آرامش پیدا میکردم و اثر خوبی روی من میگذاشت.
در شش سال دبستان، شاگرد زرنگ بودم و در مجله اطلاعات کودکان آن زمان عکس و اسمم به همراه دستخط و نقاشیهایم به عنوان شاگرد استثنایی چاپ شد. البته وقتی وارد دبیرستان شدم، درسها سختتر شد و وارد دنیای جدید جوانی شدم و مثل قبل درس خوان نبودم. کلاس ششم دبیرستان با معدل خیلی پایین قبول شدم. همیشه خانم معلمها با من خوب بودند و با وجود اینکه گوش همه را برای شیطنت میکشیدند اما به من که میرسیدند این کار را نمیکردند.
این موارد را به این جهت گفتم که من سابقه افسردگی از کودکی داشتهام و به همین دلیل تلخی در کارهایم از این حس نشأت گرفته است. البته نگاه تلخ و شیرین در کار به روحیه و حس یک هنرمند بر میگردد و من نیز با این پسزمینهای که داشتم کار کردم و وقتی به دوره کرونا رسیدیم، من بیشتر از بقیه دچار این حس افسردگی شدم که باز هم سعی میکنم با کار کردن بر این حس غلبه کنم. البته با توجه به وضعیت ناشی از کرونا و مرگ همسرم، در حال حاضر انرژی زیادی برای کار کردن ندارم ولی باز هم امیدوارم بتوانم کار کنم.
مرگ همسرتان بیش از هر مسألهای در چهره، کار و حتی مطلب گذاردن در صفحهتان نمود دارد. از طرف دیگر با توجه به صحبتهای تان، در کودکی مقوله «از دست دادن» را تجربه کردید اما یکی از ویژگی انسان این است که هر قدر کسانی را از دست بدهیم باز هم این حس برای مان تازگی دارد...
بله همینطور است، من با طرحها و حتی نوشتن در صفحه شخصیام قصد ندارم کسی را ناراحت کنم و بیشتر به این منظور است که خودم را تسکین دهم و ممکن است برخی نیز با نوشته و طرحهای من، همذات پنداری کند.
شاید بتوان گفت هنرمندان به تبع کاری که دارند در دوران کرونا بیشتر از همه صدمه دیدند و کمتر توانستند خودشان را با این شرایط وفق دهند. راهکار شما برای برون رفت از این شرایط چه بوده است؟
بحث از دست دادن را که پیش تر گفتم با آن از بچگی آشنا بودم اما آشنا بودن با احساسی که تراژدی است، قرار نیست با این مسأله کنار آمده باشم. برخی هستند که راحت و منطقی با بحث از دست دادن مواجه میشوند اما ما که بیش از حد احساساتی هستیم، کمی سختتر است. تنها کاری که میتوانم در این دوران انجام دهم و آن را بلد هستم، طراحی است. منتها بحث نگاه به زندگی نیز در مورد شرایط کنونی نیز مطرح است؛ «کرونا» کار را به جایی رسانده که دیگر مرگ به انسان نزدیک شده است و همه آن را در نزدیکی خود احساس میکنند.
قرار نیست ما فکر کنیم باید عمر جاودان داشته باشیم و قبل از کرونا نیز کماکان با مسأله مرگ مواجه بودیم کما اینکه من همیشه یک سئوال شبه فلسفی دارم «چرا ما میخندیم با وجود اینکه میدانیم روزی خواهیم مُرد؟»؛ انسان اشرف مخلوقات است و با اینکه میداند روزی میمیرد و مرگ پذیرفته شده اما باز در حال زندگی کردن است. اگر نگاه جدیتری به شعر، ادبیات و هنر شود و ریشه اینها، به این موضوع بر میگردد که مرگ درانتظار انسان است و اگر قرار بود عمری جاودان داشته باشیم اصلاً ممکن بود هنر به وجود نمیآمد.
من سینمای فدریکو فلینی را خیلی دوست دارم و آن را دنبال میکردم؛ فلینی جملهای دارد که همیشه مدنظر من است «هیچ چیزی غمانگیزتر از خنده نیست!». در واقع منظور فلینی این است که انسان میخندد تا بتواند غمهای زندگیاش را فراموش کند. اگر عمیق به این موضوع نگاه شود متوجه میشویم که شادی سبب میشود غمهای انسان فراموش شوند. چون هر مسألهای، ضد خودش را به وجود میآورد بنابراین در کنار گریه یا غم، باید خنده نیز وجود داشته باشد، همانطور که شب با روز معنا پیدا میکند.
در واقع کرونا سبب شده که دوره زمانی بین تولد تا مرگ انسان، کمی فشردهتر شود و مرگ نزدیکتر حس شود. من همیشه اینگونه فکر میکنم و این ارتباطی به زمان قبل کرونا یا در کرونا ندارد. در دوران کرونا با وجود اینکه افسردگی به سراغم آمد اما امیدوار هستم چون دیدگاهم نسبت به زندگی تغییر کرده است.
طی مدتی که درگیر کرونا هستیم، کار جدید هم داشتید؟
بله، طرح میزنم و مجله «طنز و کاریکاتور» را همچنان با وجود مشکلات فراوان منتشر میکنم و البته به صورت کاغذی.
با چه تعداد از کاریکاتوریستها در مجلهتان کار میکنید؟
من فکر میکنم تنوع قلم خیلی مهم است به همین دلیل از تعدادی دوستان هنرمند برای کار بهره میگیرم. خودم در همه سبکی (ورزشی، سینمایی و …) میتوانم کار کنم و به همین دلیل یک تنه میتوانم مجله را منتشر کنم.
حال و اوضاع این مجله قدیمی و محبوب چطور است؟
متأسفانه این مجله که قدیمیترین مجله طنز حال حاضر کشور است با مشکل اکثر نشریات کاغذی دست و پنجه نرم میکند. سلیقهها عوض شده و نسل جدید ضرورت مطالعه نشریه کاغذی را حس نمیکند در صورتی که از نظر علمی ثابت شده مطالعه نشریات کاغذی تأثیرگذارتر و عمیقتر از نشریات مجازی است. بهترین قیاس هم برایش مثل تماشای فیلم در سالن سینما یا در گوشی موبایل است. مجله ما الان گاهنامه شده و دیر به دیر منتشر میشود چون هم کاغذ گران است هم علیرغم این همه سال سابقه ارشاد حمایت چندانی از ما نمیکند. تا کنون ۲۹۷ شماره منتشر شده و میخواهم تا شماره ۳۰۰ به شکل کاغذی منتشر کنم و بعد از آن اگر عمری باشد دیجیتالی ادامه دهم. هر چند که هنوز هم معتقدم نشریه کاغذی حال و هوای دیگری دارد و دلم نمیآید از نشریه کاغذیام که مثل فرزندم دوست دارم، دل بکنم. به نظر من پایگاه کاریکاتور مطبوعات است. کاریکاتور در نشریه و روی کاغذ هم ماندگارتر است، هم اثرگذاری بیشتری دارد.
به عنوان کسی که در عصر نشر و کاغذ زیست و تجربه کرده چه تفاوتی بین این شکل از ارائه مکتوب با آثار دیجیتالی در ارتباط با حرفه خودتان قائل هستید؟
استفاده از کاریکاتور در بیلبوردهای تبلیغاتی خیابانها و بزرگراهها هم قطعاً باعث ایجاد شادی و نشاط در جامعه، تلطیف فضا، کنترل خشم و از همه مهمتر ارتقای فرهنگ بصری میشود. مخاطبی که سعی میکند با دقت به کاریکاتوری نگاه کند تا متوجه پیامش شود، بینش او زیاد شده و عمق دیدش وسعت پیدا میکند. کسی هم که درک بصریاش بالا برود عمیقتر به مسائل زندگی نگاه میکند و این باعث میشود بتواند بسیاری از مشکلاتش را به راحتی برطرف کند.
کاریکاتور چقدر به خودتان در زندگی کمک کرد و چقدر باعث شد جهانبینیتان به اتفاقات تلخ، طنز باشد؟
خیلی زیاد. دقیقاً کارکرد کاریکاتور همین است. کسی که کاریکاتور میکشد یاد گرفته درهر چیزی به دنبال یک فضای متفاوت، لطیف و طنزآمیز بگردد. من هم سالها است که همین طور هستم. وقتی یک اتفاق خیلی جدی برایم میافتد یا یک مشکلی برایم پیش میآید، میخندم! دیگران ممکن است خیلی تعجب کنند. اما من در آن لحظه واقعاً قسمت طنزآمیز ماجرا را میبینم. جالب اینکه این قدر کاریکاتور کشیدهام که همه را کاریکاتوری میبینم. همین که در خیابان راه میروم، هر کسی از مقابلم میگذرد سریع اجزای چهرهاش را به اشکال هندسی تقسیم میکنم و درذهنم چهره کاریکاتور شدهاش را تجسم میکنم! زندگی در دنیای کاریکاتورها واقعاً جذاب است و من زندگی در این دنیای جذاب را مدیون سالها کار در این حوزه هستم.
از میان طرحها و کاراکترهایی که طی سالهای گذشته در مجله «طنز و کاریکاتور» خلق شدند و بین مردم هم طرفدارانی داشته است، چه تعداد بودند و کدام یک را بیشتر از همه دوست دارید؟
من در ژانرهای مختلفی کار کردم؛ طرحی از صادق هدایت، که روی کلاهش شبیه به چشمان جغد است، در سال ۱۳۵۵ طراحی کردم، کاری بود که خیلی آن را استفاده کردهاند اما نامی از من به عنوان طراح برده نشده است! یکی از طرحهایی است که دوست دارم و با قاطعیت میگویم بعد از مرگ من هم این اثر به زندگی خودش ادامه خواهد داد. دیگر طرحی که خیلی دوستش دارم، با الهام از یکی از کارهای رنه ماگریت، نقاش بلژیکی ، کشیدم که معروف به نقاش سوررئال است و من این فضا را دوست دارم. جالب است بدانید یکی از نقاشیهای رنه ماگریت در این دوران کرونا خیلی استفاده شد و آن هم، زن و مردی بود که پارچهای روی صورتشان را پوشانده و در حال بوسه هستند. این نقاشی بسیار در ایام کرونا مورد توجه واقع شد. البته این نقاشی نشأت گرفته از دوران کودکی ماگریت دارد که هم حس مرگ به انسان میدهد و هم حس عشق.
در مورد انیشتین نیز خیلی کار کردم و شوخیهای بسیاری در طرحهایم با او کردم و حتی در رابطه با این شخصیت، طنزی با عنوان «طنز چهار بعدی» ابداع کردم. شخصیت انیشتین برایم جالب است. او جلوی دوربین عکاسی زبانش را درآورد! من طرحها از او را به مدت سالها به عنوان لوگوی صفحه طنز چهاربعدی مجله خودم گذاشتم و هنوز هم میتوانم این طرحها از او را ادامه دهم. کتابهای بسیاری از انیشتین دارم که همگی آنها سوژههای من برای طرحهایم میشد. حتی یکی از این طرحهایم را که بازی با فرمول مشهور انیشتین است، یکی از دانشگاههای اتریش از من خواست که در سایت خودشان کار کنند و اتفاقاً با عنوان «فرمولها ترسناک نیستند» منتشر شد. این طرح انیشتین و مونالیزا هم که مشاهده میکنید بازی با طرح و کلمات است که برای نمایشگاهی در دوبی فرستاده بودم.
اگر بخواهم وارد دنیای فانتزی بشوم، شخصیت «مفسر شوت» را خیلی دوست دارم که با این شخصیت خیلی از ورزشکاران مشهور فوتبالی از جمله علی دایی و مرحوم ناصر حجازی عکس دارند. چون همیشه قصدم این بود که تعصبات را کم کنم، پیراهن قرمز و آبی بر تن دارد و نوعی شوخی نیز باشد. یکسری کاریکاتورهای سیاسی و سینمایی دارم که آنها هم معروف هستند؛ کارم از جولیتا ماسینا، بازیگر فیلم سینمایی «جاده» و فیلمهای فلینی را خیلی دوست دارم. حتی طرحی از دکتر علی شریعتی دارم که آن زمانی که من طراحی کردم جرأت میخواست و در این طرح خواستم بگویم که این شخصیت، هم ذهن و اندیشهاش انقلابی است و به همین دلیل مُشتی گره کرده روی سرش است که شیارهای انگشتانش به مغز تشبیه شده است.
شما در کاریکاتورهایتان، شخصیتها را به شیوهای متفاوت از برخی کاریکاتوریستها که چهرهها را دفرمه میکنند، میکشید. با وجود این روش ، کاریکاتور چهره از نظر شما باید چه ویژگیهایی داشته باشد ؟
من برخلاف برخی دوستان هنرمند، که کاریکاتور چهره را اغراق شده و دفرمه میکشند، دوست دارم کاریکاتور چهره زیبا باشد و این موضوع به روحیه خودم بر میگردد و گاهی حتی چهره آدمهای زشت را از خودشان هم زیباتر نقش میزنم! از نظر من کاریکاتور چهرهای که خیلی شبیه به اصل ازآب درآید، نشانه تیزبینی کسی است که آن را کشیده چراکه اجزای چهره را میشناسد و ارتباط آنها را تشخیص میدهد. این شخص، دید عمیقی روی چهره دارد و میتواند تحلیلهایی نسبت به مسائل پیرامونی زندگی هم داشته باشد. در واقع کاریکاتور چهره از نظر من، تمرین نوعی تیزبینی است.
در کاریکاتور چهره باید هم اغراق مثبت باشد هم اغراق منفی؛ برای مثال اگر کسی بینی بزرگ دارد باید بزرگتر کشیده شود و اگر کسی بینی کوچک دارد باید در کاریکاتور چهرهاش، بینی کوچکتری کشید و لزوماً نباید برای هر کسی، بینی بزرگ کشید. از طرف دیگر هر چهرهای به یک شکل هندسی شباهت دارد و برخی فاصلههای بین چشم و ابروها طبیعی و برخی غیرطبیعی است که اینها مورد استفاده یک کاریکاتوریست قرار میگیرد و خود چهره آدرس میدهد که چطور کار شود.
طرحهای متفاوت از چهره با سبک و سیاق مختلف به سلیقه هنرمند مربوط است یا اصول کار چهره مشخص است؟
کاریکاتوریستها برای آنکه بتوانند نظر دیگران را جلب کنند، لازم است علاوه بر تسلط روی حرفه خود، به دنیای بیرون هم توجه داشته باشند. من از بچگی کارهایم در کیهان بچهها و روزنامه اطلاعات چاپ میشد و به پشتوانه تجربیاتم کمکم یاد گرفتم در مطبوعات چگونه باید کار کرد. سال ۹۱ میلادی زمانی که «کورت والدهایم» بعد از دبیری سازمان ملل متحد، قصد داشت برای انتخابات ریاست جمهوری کشورش اتریش، کاندیدا شود، پروندههایی از او درآمد که نشان میداد در جنگ جهانی دوم با هیتلر همکاریهایی داشته و این مساله والدهایم را به چهره خبرساز آن روزها تبدیل کرده بود. من همان سال چهرهاش را کشیدم و با شرکت دادن این اثر در نمایشگاهی در جنوب فرانسه جایزه اول را گرفتم.
برای اینکه شخصیت یک اثر کاریکاتور در انتقال معنی موفق باشد گاهی لازم است جزئیاتی به کار اضافه شود. مثلاً برای نشان دادن بی رحمی هیتلر به اثرتان یک اسلحه یا صحنه اعدام اضافه میکنید اما زمانی است که با پرداخت دقیق و موشکافانه روی اجزای یک صورت میتوانید تمرکز کنید. من به اصالت چهره خیلی اعتقاد دارم برای اثر والدهایم هم روی خطوط چهره به شکلی کار کردم که اضطرابش بیشتر نمایان شود. در واقع میتوان گفت از مفهوم خود چهره برای معرفی شخصیت بهره بردم. البته که اغراق هم بی تأثیر نیست اما باید مبتنی بر خود چهره باشد نه اینکه از بیرون چیزی اضافه کنید.
وقتی درباره شخصیتی کار میکنیم، رئال بودنش را نباید فراموش کنیم. مثلاً اگر قرار است اسطورهها و قهرمانانی مثل رستم و سهراب را برای کودکان بکشیم، خروجی اثر باید به گونهای باشد که بچه از کار لذت ببرد و برایش خوشایند باشد نه اینکه بترسد. هر چه صورتها دلنشینتر باشند بچههای بیشتر را به خود جذب میکنند؛ برای مثال، شخصیتهای کارتون «پلنگ صورتی» بسیار دوست داشتنی تر از اژدهاهایی است که در کارتونهای چینی و ژاپنی میبینید. در هر حال، مطالعه راجع به یک شخصیت قهرمان یا الگو میتواند در تأثیرگذاری و ترسیم درست آن بسیار کمک کننده باشد.
چون میدانم نگاه غمگینانه ندارید، دوست دارم برای حسن ختام از تلاقی زندگی و مرگ بگویید؟
همه ما به نوعی سعی میکنیم از طریق هنر، شعر، ادبیات و حتی خنده، ترس و نگرانی مرگ را فراموش کنیم. باید بپذیریم که زندگی پر از تناقض است و در کنار تمام چیزهای منفی، نکات مثبتی نیز قرار دارد. در ایام کرونا انسان نشان داد که از نظر پزشکی هنوز پیشرفت نکرده است، اما کماکان فکر میکنم که انسان، این اشرف مخلوقات موجودی است که اگرچه میداند میمیرد ولی به زندگی ادامه میدهد و لذت میبرد. اگر قرار بود مرگ موضوع هولناکی باشد، دیگر کسی انگیزه کار و زندگی کردن را نداشت. در باره کرونا نیز باید اینگونه نگاه کنیم که با رعایت تمام نکات بهداشتی مبتلا نشویم و در عین حال نباید امیدمان را به زندگی از دست بدهیم.
در ادامه شماری دیگر از آثار جواد علیزاده می آید: