تاجر و بانکداری با سرهایی به اندازل فلفلدلمهای و شکمهای ورقلنبیده با هم در حال قدمزدن هستند. کودکی دستگاه پلیاستیشن خود را به جای پریز به اثری از پیکاسو با عنوان «گرنیکا» وصل میکند.
مرد و زنی در دو طرف یک نیمکت درپارک نشستهاند و زل زدهاند به لپتاپهایشان. و تو نمیدانی با دیدن این تصاویر باید بخندی یا گریه کنی؟!
این آثار مخاطب را به تفکر وا میدارد و پایین این تصاویر تأملبرانگیز امضای آنجل بولیگان دیده میشود.
بولیگان در کوبا به دنیا آمد و اکنون ساکن مکزیک است. او یکی از خوشذوقترین و پرکارترین هنرمندان جهان است. وجه مشترک تمام آثار بولیگان این است که او دردهای مشترک بشر و وحشتزدگی خود از آنها را با زبان طنز به مخاطب منتقل میکند. با بررسی آثار او خواهی دید که پشت همۀ آنها قلب و حس هنرمند نهفته است.
- بهنظر میرسد شما با هنر طنز کاری را میکنید که ژورنالیستها و شعرا میکنند. کار خود را به کدام حوزه نزدیکتر میدانید؟
- هنر من در حوزۀ کار ژورنالیستی قرار دارد. از نظر من یک کارتون خوب باید بین فرم و معنا توازن برقرار کند. دوست ندارم آثارم شرح و توضیح داشته باشند.
دوست دارم مردم از تخیلشان استفاده کنند، همان کاری که استعاره در شعر میکند. کار نهایی ممکن است شعر، طنز و محتوایی ژورنالیستی داشته باشد و در نهایت خنده را بر لبان مخاطب بنشاند.
- از خانوادهتان بگویید؟
- والدینم و پدربزرگ و مادر بزرگم در گذشته کشاورز بودند. مادرم در یک شرکت تولید لباس کار میکرد و پدرم پارچهها را رنگ میکرد، حالا هردویشان بازنشسته شدهاند و در شهر کوچکی زندگی میکنند. من در شهر سنآنتونیو در کوبا به دنیا آمدم.
- از چه زمانی وارد حوزۀ کارتون سیاسی یا مطبوعاتی شدید؟ آیا اتفاق خاصی باعث شد به این سمت بروید؟
- بهنظرم زندگی کردن در کشوری مثل کوبا که در آستانۀ انقلاب و مبارزه با آمریکا بود، مردم به هر شکلی درگیر چنین موضوعی بودند. از سال 1980 وارد حوزۀ کارتون سیاسی شدم. آن زمان خوب میدانستم کارتون چه جایگاه خاصی در زندگیام خواهد داشت.
- از مهاجرتتان در سال 1992 به مکزیک بگویید؟
- در دهۀ هشتاد در کوبا بسیار سخت کار میکردم و جوایز ملی و بینالمللی زیادی گرفتم. نمیدانم شانس بود یا دست تقدیر که در سال 1992 از سوی موزۀ کارتون مکزیک دعوت شدم و در همان زمان نیز از سوی روزنامۀ El Universal دعوت به همکاری شدم، هاوانا فقط دو ساعت با پرواز از مکزیک فاصله داشت. و در آنجا توانستم کارم را توسعه بدهم.
- یعنی شما در روزنامۀ El Universal آنقدر آزادی عمل دارید که به هر موضوعی که دوست دارید بپردازید؟
- در مکزیک از آزادی دسترسی به اطلاعات، تکنولوژی و سفر بدون هیچ محدودیتی لذت میبرم. هرچند بهنظرم آزادی بیان مطلق در هیچ جای دنیا وجود ندارد.
- امروزه کوبا به نظر شما چگونه است؟ چقدر توسعه و رشد کرده است؟
- دولت کوبا برای جلوگیری از خطر سرنگونی حرکت خود را متوقف کرد و متأسفانه متوجه نشد که با تکیه بر مشارکت داوطلبانۀ قشر تحصیلکرده و مردمش میتواند رشد کند. با اصلاحات جدید میتوان گفت که قدمی بسیار کوچک به سمت بهتر شدن برداشته شده است.
- اگر در کوبا میماندید باز هم چنین پیشرفتی داشتید؟
- من آدم سختکوشی هستم و کارم را به هر طریقی ادامه میدادم حتی اگر به مکزیک نمیآمدم. هرچند نظرم این است که مهاجرت به مکزیک اثرات مهمی در زندگی شخصی و کاریام داشته است.
- همۀ کارهایتان بدون شرح هستند، آیا با استفاه از واژه مخالف هستید؟ آیا فکر میکنید تصویر برای انتقال مفهوم کفایت میکند؟
- بله همیشه میتوان بدون متن و واژه هم معنایی را منتقل کرد و این شیوه جهانی است. طبیعت با تصویر با ما حرف میزند و ما کاملاً آن را درک میکنیم. برای مثال میوۀ سبز به ما میگوید هنوز آمادۀ خورده شدن نیست. و میوۀ زرد یا قرمز به ما میگوید که میوهای رسیده است. در نقاشی هم برای انتقال معنا از همین رنگها استفاده میشود. این کار برای من یک چالش جالب و همیشگی است.
- در آثارتان رد بومشناسی دیده میشود چطور به این درک عمیق رسیدهاید؟
- این شانس را داشتهام که در کشوری زندگی کنم که در آن میتوان با طبیعت ارتباط برقرار کرد، حالا هم که در یک شهر بزرگ زندگی میکنم همۀ اینها افکار و احساسات مرا به فعالیت وارمیدارند.
- گابریل گارسیا مارکز گفته بود «اتاقهای قلبم از یک هتل هم بیشتر است» و تو او را تحسین کرده بودی. قلب خودت را چگونه توصیف میکنی؟
- یک نقاشی به شما ارسال کردهام که میگوید «قلب من حافظۀ مخصوص به خودش را دارد».