کتاب«معنویت در پویانمایی» تألیف حجت الاسلام مهدی همازاده ابیانه، اخیراً به همت مرکز پژوهشهای اسلامی رسانه منتشرشد. سعی نویسنده در اثر حاضر بر این بوده که به بررسی تئوریک بازنمایی مفاهیم معنوی در این مدیوم از منظر مبانی فلسفه اسلامی بپردازد. تولیدات فعلی انیمیشن معمولاً تحت تأثیر سبکها و شخصیتپردازیها و ماجراهای موجود در محصولات هالیوودی ساخته میشوند. این کتاب اما تلاش دارد پس از تبیین هستی شناختی عوالم مثال و مثل در حکمت اشراق و نسبتی که با تمثیل و نمادپردازی در هنر پیدا میکنند، راهبردی حکمت بنیان برای بازنمایی مفاهیم معنوی در مدیوم انیمیشن پیش رو بگذارد.مؤلف در همین راستا با بررسی داستانهای تمثیلی شیخ اشراق و ظرفیتهایی که فلسفه او در اختیار هنرمندان قرار میدهد، به مقایسه رمزپردازی حِکمی با مکتب سمبولیسم مدرن و نیز برخی آرا سنتگرایان پرداخته و در نهایت با نقد رویکرد آثار پویانمایی دینی که طی سالیان اخیر در کشور ساخته شده، چارچوبی براساس حکمت اشراق پیشنهاد میدهد که نه تنها در مضامین، بلکه در فرم انیمیشن نیز تأثیرگذار است و شخصیتها و ماجراها و حتی فضا-زمان آثار را به گونهای متفاوت ترسیم مینماید. به همین بهانه گفتوگویی با حجت الاسلام مهدی همازاده ابیانه ،نویسنده این اثر، جهت بررسی بیشتر این اثرشان انجام دادخ ایم که می خوانید:
ابتدا در مورد هدف این تحقیق بفرمائید. آیا کار از طرف مرکز پژوهشهای اسلامی رسانه به شما واگذار شده بود؟ آنها به دنبال چه هدفی بودند؟
بله؛ سفارش آنجا بود. البته فراز و نشیبهایی داشت و پس از چند سال که به دلایل بودجه و تغییرات مدیریتی و ساختاری به حالت تعلیق در آمده بود، بالاخره سال ۹۷ در دستور کار مرکز قرار گرفت.در مورد هدف باید عرض کنم بالاخره انیمیشن از جمله مدیومهای مدرن هنری است که با توجه به جذابیتهای بصری و عمق تأثیر بر مخاطب کودک و نوجوان، رواج و طرفداران بسیاری دارد و البته هزینه بالایی هم در مسیر تولید طلب میکند. در عین حال این مدیوم نسبت به سایر مدیومهای پر مخاطب هنری، کمتر مورد تأمل و بررسیهای تئوریک از منظر مبانی نظری بومی قرار گرفته است. حال آنکه به نظر میرسد ظرفیتهای مهمی در فلسفه و عرفان اسلامی برای ارتباط با انیمیشن وجود دارد.ما در این پژوهش به دنبال یک چارچوب نظری برای ساخت انیمیشن بر اساس مباحث کلیدی فلسفه اسلامی بودیم؛ چارچوبی که در عین تناسب و ابتناء بر نظام هستی شناسانه حِکمی ما، ناظر به دستورالعملها و راهبردهای عملی و کاربردی هم باشد و واقعاً به مسیری روشن و حکمتبنیان در عرصه برنامه سازی پویانمایی بینجامد.
اهمیت این نکته وقتی بیشتر مشخّص میشود که نگاهی به آثار پویانمایی داخلی تولید شده در سالیان اخیر بیندازیم. این محصولات هرچند عمدتاً به وسیله برنامهسازان مؤمن و معتقد به مبانی دینی صورت گرفته، اما با الگوگیری از ساختار و فضای انیمیشنهای پر فروش غربی پیش رفته و البته گاه در گیشه نیز موفق بودهاند. لذا همواره جای طرح این پرسش و خلأ جدی وجود داشته که چه نسبتی بین این تولیدات با مبانی حِکمی و دینی برقرار است؟
ما در این پژوهش به دنبال یک چارچوب نظری برای ساخت انیمیشن بر اساس مباحث کلیدی فلسفه اسلامی بودیم.این نسبت البته نه از جنبه محتوایی، بلکه چه بسا مهمتر از آن، به لحاظ فرمی و ساختاری محل تأمّل و بررسی است. چرا که به نظر میرسد فرم و ساختار مدیوم انیمیشن با توجه به برخی سرفصلهای مهم در فلسفه اسلامی، میتواند متأثر و متحوّل گردد. این تغییرات چه در پرداخت فضا – زمان، و چه در نوع شخصیت پردازی و تعریف خط سیر داستان و ماجراها میتواند به وضوح خود را نشان دهد. در واقع هستی شناسی فلسفی ما، ظرفیتهایی را در اختیارمان قرار میدهد که انیمیشن (و بازیهای رایانهای) را به عنوان مدیومی بسیار توانمند و مؤثّر برای نمایش عالَم معنا در اختیار گیرد. حال آنکه ساخت و تولید پویانمایی (و بازیهای رایانهای) در کشور ما برخلاف چنین رویکرد و راهبردی در حال اجراست. در واقع تلاش کردهایم به راهبردهایی عملیاتی و ناظر به کاربرد برسیم و با راهبردهای متناظر در غرب هم به مقایسه بگذاریم.
البته کتاب حاضر به عنوان اولین گامها برای گشودن مسیر تحقیق و تأمل در باب چارچوبهای نظری انیمیشن حِکمی تلقی میشود که تلاش دارد برخی مبانی فلسفه اسلامی را به عناصر فُرمی این مدیوم هنری پیوند بزند و راهبردی برای بازنمایی شخصیتها و ماجراها و فضا – زمان انیمیشن در اختیار بگذارد. طبیعتاً پرورش بحث و تکمیل آن در گرو پژوهشهای بعدی و در گرفتن مباحثات و تبادل آرا در این زمینه است.
چه موضوعات و عناوینی در حکمت و فلسفه اسلامی وجود دارد که به نظر شما میتواند در نظریه پردازی پیرامون انیمیشن حِکمی مورد استفاده قرار گیرد؟
یکی از مهمترین آنها طرح عالم خیال منفصل یا همان عالم مثال منفصل توسط شیخ اشراق است که بعدها توسّط ملاصدرا هم تثبیت میشود. به طور ساده و خلاصه، در عالم مثُل یکسری حقایق مجرّد و کلّی از انواع مختلف موجودات طبیعی حضور دارند؛ مثل حقیقت کلی سیب، حقیقت کلی اسب، و … حقیقت کلی انسان. این حقایق کلی، مجرّد و نورانی هستند که در تمامی افراد مادّی خودشان حضور دارند. در عالم مثال منفصل هم موجودات جسمانی لطیف حضور دارند که یک مرتبه پایینتر از عالم مثُل و بالاتر از عالم ماده است. در عالم مثال، آن حقایق مجرد، جسم مثالی (جسم لطیف) پیدا میکنند و در واقع، تبدیل معقول مجرّد به محسوس جسمانی در فرآیند تنزیل از عالم مثُل به عالم مثال رخ میدهد. اینجا بزنگاه استفاده و بهرهگیری در هنر قدسی است که با تنزیل معانی و اعطای صورت به آنها سر و کار دارد.
نکات مهمی را در اینجا میتوان استفاده کرد؛ از جمله اینکه بین این صور و آن معانی، یک نسبت بیرونی و ابجکتیو وجود دارد که سلیقهای و دلبخواه نیست، البته این صورتها تعین واحد ندارند، اما در عین حال همه صورتهای یک معنا، تناسب ذاتی و عینی با آن معنا دارند. این یک نقطه افتراق مهم نمادپردازی حِکمی با سمبولیسم مدرن در غرب است. ثانیاً نمادها یا صورتهای مثالی در عالمی ورای زمان و مکان مادّی حضور دارند و به لازمانی و لامکانی (عالم مثُل و مجردات) نزدیکترند، لذا محدودیت زمانی و سیر مکانی شخصیتها و ماجراها در عالم مثال، متفاوت از محدودیتهای زمانمندی و مکانمندی در عالم ماده است.این باعث میشود خلق ماجرا و پیشبرد قصه در یک فضا – زمان اسطورهای و مثالی پیش برود. مانند آنچه خود سهروردی در قصههای دهگانه اش (عقل سرخ و غربت غربی و آواز پر جبرئیل و …) انجام داده است. ثالثاً ارجاع افراد مثالی به حقیقت کلّی مجرّد خویش در عالم مثل و حضور آن حقیقت کلّی در تمامی افراد، میتواند موجب آفرینش نمادهایی خاص باشد؛ مثل نماد سیمرغ یا نیای پیر در قصههای شیخ اشراق. همچنین میتواند ماجراها را به نحوی نمادین شکل دهد؛ مانند پیامی که هدهد از نیای پیر در یمن برای جوانان گرفتار در چاه قیروان (در مغرب) میآورد و فرار آنها و سوار شدن در کشتی و کشمکشهایی که برای ملحق شدن دوباره به پدر پیر خویش از سر میگذرانند که همگی اسطورهای و نمادین است.
خلاصه آنکه مدیوم انیمیشن به دلیل ظرفیتهایی که برای نمایش شخصیتها و ماجراهای فرامادی و غیر رئالیستی دارد، بسیار قابل استفاده برای ارتباط با چنین مباحثی در حکمت اسلامی است. کما اینکه سهروردی به عنوان اولین فیلسوف سنت اسلامی که حقایق کلّی و ربّ النوعهای عالم مثُل را در فلسفه اسلامی پذیرفته و عالم مثال منفصل را نیز مطرح کرده است، خود به قابلیتهای فراوان این دو سرفصل حِکمی برای نظریه پردازی و خلق هنری واقف بوده و توانسته در قالب داستانهای تمثیلی، به منصه ظهور برساند. بین داستانهای نمادگرایانه سهروردی و محتوای دستگاه حِکمی وی، ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد که به تنزیل آموزههای معنوی و حِکمی در کالبد نمادین شخصیتها و ماجراهای متنوع انجامیده و در این میان، بهرهگیری از مشخصههای دو عالم مثُل و مثال در اندیشه شیخ اشراق، نقشی محوری ایفا کرده است.
این نکات چه تفاوتی با مباحث مشابهی که سنّتگرایان مانند سید حسین نصر و شوان و بورکهارت مطرح کردهاند، دارد؟
این مباحث البته با آنچه سنتگرایان در این باب گفتهاند، وجوه مشترک فراوانی دارد و در عین حال، تفاوتهایی قابل توجه. «حقیقتگرایی» و مخالفت جدی با سمبولیسم مدرن غربی، از جمله وجوه مشترک اینهاست. اما توجّه صِرف به عالَم مثُل در باب نمادپردازی – خصوصاً در میان نسل اوّل و بنیانگذاران سنتگرایی – به نواقص و اشکالاتی در مباحث ایشان انجامیده و اساساً مشخّصههای عالم مثال منفصل را در تئوری پردازی، از قلم انداخته است.
ضمن اینکه عمده سنتگرایان در مورد مدیومهای مدرن مانند سینما، یا ساکت هستند و یا رویکردی منفی دارند. چرا که سینما را فاقد توانایی برای بازنمایی حقایق کلّی و مثل افلاطونی میدانند. حال آنکه بر مبنای حمل حقیقت و رقیقت و نحوه وجود سِعی و سریانی حقایق کلّی عالم مثُل (که توسّط ملاصدرا تبیین شده است)، ناتورالیسم و رئالیسم هم با شرایطی در جرگه هنر حِکمی حفظ میشود. در واقع برخلاف آرا سنتگرایان، قدسی بودن هنر صرفاً در گرو نمادپردازی و تمثیل نمونههای ازلی و کلّی نیست، بلکه برخی مدیومهای مدرن مانند رمان و سینما (خصوصاً رمان و سینمای رئال)، با وجود اینکه ظرفیت و قابلیت تمثیل ایدههای افلاطونی را ندارند و کمال آنها در شخصیتپردازی جزئی و متفرّد و ماجراهای زمانی – مکانی خاص است، اما براساس مبانی حکمت متعالیه در باب حمل حقیقت بر رقیقت و نحوه وجود سِعی کلیها، همچنان امکان و مسیر بازنمایی حقایق قدسی در آنها وجود دارد.
مدیوم انیمیشن به دلیل ظرفیتهایی که برای نمایش شخصیتها و ماجراهای فرامادی و غیر رئالیستی دارد، بسیار قابل استفاده برای ارتباط با چنین مباحثی در حکمت اسلامی است.
البته ظاهراً شما بر اساس همان نمادپردازی مثالی بحث درباره انیمیشن را پیش بردهاید؟
بله!؛ یعنی حتی با فرض اقتصار بر تمثیل حقایق کلی – به عنوان ملاک قدسی بودن هنر نزد سنّتگرایان – هم میتوان انیمیشن را با اینکه از هنرهای مدرن به شمار میرود، در زمره مدیومهای بسیار توانمند برای اینگونه تمثیل و رمزپردازی به شمار آورد. انیمیشن با در اختیار قرار دادن امکانات و ظرفیتهای فراوان برای شخصیتپردازی نمادین و بازسازی فضا – زمان مثالین، زمینه و بستری مستعدّ برای تولید آثار تمثیلی فراهم میآورد. به ویژه آنکه فقط بر تصویر (مانند نگارگریها و مجسّمههای تمثیلی) یا فقط بر قصّه و درام (مانند داستانهای تمثیلی) یا فقط بر صدا (مانند موسیقی تمثیلی) تکیه نکرده و از ترکیب همزمان تمامی اینها بهره میگیرد و در واقع، تلفیقی از قابلیتهای چند مدیوم سنّتی را در اختیار سازنده قرار میدهد.
با وجود ظرفیت بسیاری که در این مدیوم برای تولید آثار تمثیلی وجود دارد، متأسفانه هنوز نمونه درخوری با این راهبرد تولید نشده و جای آن دارد که تولید کنندگان آثار پویانمایی در کشور، به این زمینههای فلسفی و اقتضائات حِکمی توجّه کنند تا بتوان امتداد هنرهای تمثیلی سنّتی را در بخشی از تولیدات انیمیشن معاصر کشور مشاهده کرد. این راهبرد، علاوه بر امتداد و تسرّی سنّت بومی به آثار مدرن داخلی، زمینهای توانمند برای ساخت محصولات تأثیرگذار به لحاظ معنوی / دینی / اخلاقی فراهم میآورد.