حسن موسوی،تصویرگر،نقاش و نویسنده، متولد1361 قم و فوق دیپلم گرافیک است. موسوی، فعالیت حرفهای تصویرسازی را درمجله کیهان بچهها (1382) آغاز کرد. وی دیپلم افتخار بولونیای ایتالیا را در سال 2013 کسب کرده و برنده جایزه بزرگ براتیسلاوای اسلواکی 2019 شد.شرکت درنمایشگاه تصویرگری براتیسلاوا (اسلواکی، 2013 و 2019)، شرکت در نمایشگاه تصویرگری شارجه (امارات متحده عربی، 2013 و 2018)، شرکت در نمایشگاه گروهی تصویرسازی انارستان (آلمان، 2013-2015)، شرکت در نمایشگاه گروهی تصویرسازی (ایتالیا، 2017)، شرکت در نمایشگاه گروهی تصویرسازی تصاویرنو از ایران (دانمارک، 2017) و برگزاری نمایشگاه انفرادی تصویرگری درنمایشگاه کتاب بلونیا (ایتالیا، 2020) ازجمله سوابق این هنرمند در زمینه نمایشگاه است. حضور موسوی به عنوان تصویرگر ایرانی در کاتالوگ کلاغ سفید کتابخانه بین المللی جوانان مونیخ (آلمان، 2018) ، یکی دیگر از سوابق هنری ایشان است. با وی گفتگویی انجام داده ایم که می خوانید :
در کودکی چطوری نقاشی میکردی؟
در کودکی دفترهای ساده خطدارداشتم که دفتر مشق برادر و خواهر بزرگترم بودند. این دفترها نیمهکاره رها شده بودند و من در آنها با خودکار یا مداد سیاه نقاشی میکردم. من مدادرنگی استفاده نمیکردم و هیچ وقت هم چنین چیزی نداشتم. مداد و خودکار آن چیزی که میخواستم را به من میداد. آن موقع داستان مینوشتم، خیلی وقتها داستانهای خیلی کوتاهِ چند خطی. در خیالپردازی خودم به چیزهایی که فکر میکردم روی کاغذ می آوردم ؛ کاراکترهایی که عموما در نقاشیهایم نقش ایفا میکردند، ابر قهرمانها بودند. مردهایی بودند با تفنگ، یا شمشیرهای بزرگ یا خنجر که پیشانی بند داشتند و سر و صورت شان عموما زخمی بود. نمیدانم اما شاید دلیل اصلیاش محلهای بود که در آن بزرگ شدم. به هرحال این قضیه قدرتمند بود و ابرمرد بودن جزو الگوهایی بود که بچهها در دوران کودکی انتخاب میکردند.
پس کودکی تان فقط به نقاشی و داستان گذشت؟
نه. کارگاه آهنگری پدرم من را ساعتها سرگرم میکرد. با ابزارهای آهنگری و تکههای آهن همیشه خوش میگذشت. ساعتها میتوانستم سرگرم شوم. دوران کودکی من اینطور گذاشت تا نوجوانیام.
و در نوجوانی چه اتفاقی افتاد؟
در دوران نوجوانی به هنرستان رفتم. همه چیز برایم جذاب بود و میدرخشید. با رشته گرافیک آشنا شدم. از دوستان برادر بزرگترم شنیده بود نام گرافیک را شنیده بودم. از او متشکرم وگرنه ممکن بود که رشته تجربی یا ریاضی را انتخاب کنم. در هرحال من وقتی وارد هنرستان گرافیک شدم با فضایی متقاوت آشنا شدم و دیدم جدا از نقاشیهایم میتوانم با ساختارهای دیگری از هنر هم آشنا شوم. به هرحال تصویرگری که یکی از سرفصلهای درسیام بود از همان اول من را جذب کرد. در نهایت تصمیم گرفتم که زمان و انرژی و علاقهام را صرف تصویرگری کنم.
آشناییتان با تصویرگری حرفهای چطور رخ داد؟
خب من وقتی در هنرستان با تصویرسازی آشنا شدم سراپا شوق بودم. ولی تصمیم اصلیام برای صرف تمام موجودیتم در حوزه تصویرسازی در دوران دانشگاه شروع فوق دیپلم گرافیک گرفتم و در دوران کارورزی مجله کیهان بچهها را انتخاب کردم. شهرام عظیمی مدیرهنری بودند و کارهای من را دیدند. در سه ماه تابستان 9 کار انجام و تحویل دادم. بعد از من دعوت به همکاری شد و آن فضا من را بیشتر با تصویرسازی آشنا کرد. مخصوصاً آقای امیر شعبانیپور تاثیر مهمی در فضای تصویرسازی من داشت چون اولین تصویرگر حرفهای بودند که دیدم. آقای شعبانی پور خیلی خوشسخن، خوش لباس و حرفهای بودند. استاد دانشگاهی من زیاد حرفهای نبودند و من از تجربیات امیرشعبانی پور در کیهان بچهها بسیار استفاده میکردم. همان موقع خیلی اتفاقی با آقای مرتضی زاهدی آشنا شدم. شخصیتی کاملا حرفهای و منحصر به فرد. هر بار که ایشان را ملاقات کردم برای من تجربه و آگاهی در پی داشت.
از سبک و سیاق هنری که به آن رسیدید بگویید
فضای شخصی همیشه آرام آرام به وجود میآید. اگر سعی در به وجود آوردن فضای شخصی بکنیم توام با شکست خواهد بود. همه ما در دورانهای حرفهای خود فضاهای مختلفی را امتحان میکنیم، ناخنک میزنیم، سعی میکنیم آن فضا را پیدا کنیم. فضای شخصی فضایی است که شما با شنیدن موزیک با نوع لباس پوشیدنتان با ادبیاتی که در کلماتتان استفاده میکنید به وجود میآورید. نوع فیلمی که انتخاب میکنید، نوع تفریحتان دارید و تفکراتی که در ذهنتان میگذرد و خیالپردازیهایی که میکنید مهم است. راستش خیالپردازی کلمه کلیدیای بوده برای من. فکر میکنم هیچوقت در کار و در زندگی نباید خیالپردازی را از دست بدهیم. به هرحال همه اینها با هم فضای شخصی را به وجود میآورد. ممکن است در طی ده یا پانزده سال آینده من به یک فضای دیگر برسم که متفاوت است. در هرحال در این عرصه هنر همیشه موافق این بودهام که باید در حال جست و خیز و شیطنت و بازی باشید و این جستجوگری فضای شخصی شما را شکل میدهد و متحول میکند.
فکر میکنید حالا علاقهمندان به این حرفه یا افرادی که در حال آزمون و خطا در انتخاب یک سبک هستند باید چه راهکاری را به کار بگیرند؟
پیشنهاد من برای دوستان تازهکارم این است آنقدرها کمالگرا نباشند. فراموش نکنیم اگر همه تصویرسازی کار میکنیم اولویت اولمان قطعا دنبال کردن شگفتی است که در این فضا میبینیم. در طول دورانی که کارمیکنیم نباید سعیمان براین باشد که خیلی زود به یک فضای شخصی برسیم چرا که ممکن است آن فضا ناکام و ناقص باشد.پیشنهاد من این است که عجول نباشند و با خیال راحت و خونسرد درگیر علاقهای که در آنها پدیدار شده باشند. اگر درابتدای کار هستند، ایرادی ندارد از هنرمندانی که مورد علاقهشان هستند تاثیر بگیرند و در این تاثیرپذیری محدود به هنرمند داخلی نشوند. به هرحال مطالعه آثار و تاثیرگرفتن از هنرمندان بزرگ باعث میشود شما به شناخت بهتری از کارهای او برسید و این کار به شما اعتماد به نفس میدهد. قطعا جسارت میتواند اولویت مناسبی باشد، در اینکه شما وقتی جلو صحنه قرار میگیرید باید کاملا شجاعانه برخورد کنید، نگران نباشید، نترسید و اینکه به ساختن ادامه دهید.
یادم است در یک دوران که تکنیک برای من خیلی جدی شده بود، از هر وسیله اثرگذاری که در اطرافم میدیدم استفاده میکردم، برای مثال از روغن نباتی، یا اینکه به واسطه شغل پدرم که آهنگر بودند، از فلزات مختلف با شکلهای مختلف. سعی میکردم اثر اینها را روی مقوا ایجاد کنم و در کنار این شجاعت شما باید به خودتان اعتماد کنید، در آسمان تان پرواز کنید، فرو بروید درلا به لای درختان جنگلهای تان و غلط بزنید در بیشهها و در کنارخرگوشهای سرزمینهایی که خلق میکنید، زیست کنید. مهم این است این اتفاقات را بتوانید ببینید و هوشمندانه دنبال کنید و به مرور با صبر و تحمل و ممارست و مطالعه و پشتکار به فضای شخصی تان دست پیدا کنید. بعد از مدتی درمی یابید که فضای شخصی شما آرام مثل یک نهال رشد کرده و دیگر مدتهاست که به دنبال تاثیر گرفتن نیستید و قلمرو خودتان را ساختید. ممکن است فیگورهای یک عکس تاریخی یا یک موزیک یا نوع لباس پوشیدن یک پسر بچه بتواند روی شما تاثیر بگذارد، ولی محصول شما شما حاصل یک فرو رفتن در خود و بیرون ریختن در صفحه نقاشی است و حالا امضایی که در کنار کارتون یادداشت میکنید.
چه هنرمندانی (داخلی و خارجی) تحسین شما را برانگیختهاند و آثار آنها مورد علاقه شما بوده یا در کار شما تاثیر گذاشته است؟
قطعا برای من خانم «کوتا پاکوفسکا» برای من همیشه مجذوب کننده و اعجاب برانگیز بودند. برای اولین بار توسط یکی از دوستانم، آقای فریدالدین ملایی، با آثار ایشان آشنا شدم. در واقع ، من با یک جادوگر هنر مدرن آشنا شدم. صفتی که واقعا برازنده ایشان است. به تدریج با آثار«برات هالند» آشنا شدم. همیشه منحصر به فرد کارکردند و تاثیرگذار و در نهایت آقای «استایمبرگ». هنرمندی مثل «بی اجی» آرایی یا نقاشیهای «لیکوسان» یا تصویرسازیهای آقای «گومیتار»کاملا تحسین من را برمیانگیخت و آثار آقای «استفان زاورل» همیشه برایم ستودنی بود.
از آثار جدیدتان بگوئید و مروری بر پنج سال فعالیت اخیرتان بکنید و درصورت ممکن ، به شیوه تاریخی به مقایسه آنها با آثار اولیهتان، که میتواند محتوایی، کمی، کیفی و... باشد، بپردازید.
در این پنج سال فعالیتم درنقاشی را بیش از پیش دنبال کردم. نقاشی همیشه برای من کاملا سحرانگیز بوده و البته چند کتاب با نویسندگی خودم را به اتمام رساندم. در این کتابها، سعی کردم خودم را بررسی کنم و من را به تماشای زوایای تازه تری مشغول کرد. باید بگویم نقاشی کردن تاثیر به سزایی دراین رابطه برای من داشت.
دراین مدت در مقایسه با کارهای سالهای دورترم آرام تر تصویرگری میکنم. سعی میکنم اضافهگویی نداشته باشم، پرگویی نکنم، آن جدیتی که درحفظ ساختارداشتم را مقدار زیادی کنارگذاشتم. حالا طبیعت برایم اهمیت پیدا کرده و از کشیدن درختان کاملا لذت میبرم.ابرها در کارهایم ارزش بیشتری پیدا کردند و نسبتها درساختارفضا برایم اهمیت بیشتری دارند. درخیلی ازاوقات به دنبال نورها و سایهها هستم. حالا به شخصیتها دوستانه تر نگاه میکنم و حریص تر از قبل به دنبال کشفیات جدید هستم.
فکر میکنید در یک دهه گذشته، کدام جریان توانسته است به تصویرگری سمت و سوی جدید ببخشد؟
جریان خاصی ندیدم که اتفاق افتاده باشد.اگر منظورتان عامل اثرگذار هست، فکر میکنم فقط بیمهریهایی که در این سالها دراین حوزه شده توانسته تاثیرش را مستقیم یا غیر مستقیم دراین بخش بگذارد.
فکرمیکنید خلاءهای موجود درحوزه تصویرگری شامل چه مواردی می شود ؟
متأسفانه چون حمایت و کمکی ازسوی ارگانهای صاحب قدرت دیده نمیشود، قاعدتا نمیشود ایرادها و خلاها را پیدا کرد. اما نبودن منابع مالی و نیروی متخصص در راس امور، نبود فعالیتهای خلاقانه در نهادها، بالا بودن هزینه کاغذ و چاپ و حتی کیفیت پایین این چاپها به واسطه نداشتن نیروی حرفهای و دستگاه مناسب برای کار و اختصاص دادن حداقل دستمزدها برای تصویرگران و بستن قراردادهای یک طرفه از سوی ناشران، حمایت نکردن گالریها از بازار فروش تصویرگری مواردی است که می توانم به آنها اشاره کنم. با همه این اوصاف امیدوارم ما روزی برسد که از استعدادها و تواناییهای موجود مراقبت شود.
یکی از مسائل مهمی که این روزها شاهدش هستیم علاقه هنرمندان جوان به این حرفه است. فکرمیکنید تصویرگری ایران چنین ظرفیتی دارد؟ یا میتواند برای این هنر ظرفیتسازی کند یا خیر؟
قاعدتا انتخاب کردن آیندهای که علاقه وافر را درشما ایجاد میکند بهترین انتخاب است. البته تمرکز روی آن ایدهآل را فراموش نکنید. اگر بخواهید دو تا خرگوش را با هم دنبال کنید، شب دست خالی باید برگردید خانه. ولی خب انتخاب تصویرگری به عنوان یک حرفه اصلی در این شرایط با توجه به ایرادات و خلاءهایی که گفته شد، انصافا سخت و طاقتفرساست. افراد زیادی هستند که همه چیز را در وسط راه رها میکنند. همیشه بهترین انتخاب خود ما هستیم. بلندترین و سختترین دیوارها هم نمیتواند جلو جوانی را بگیرد که چشمانش برق میزند و یک رویا دارد و مالامال از امید و استعداد و علاقه و شگفتی است. آن جوان تحت هر شرایطی تبدیل به یک ستاره میشود و این تصمیم را خود او باید بگیرد.
هر حرفهای آداب و مرام و منش خاص خود را دارد. پنج موردی که میتوان بهعنوان آداب حرفه تصویرگری شناخت از نظر شما کدام است؟
به دوستانم پیشنهاد میدهم درهر پروژهای بهترین نسخه خودشان را ارائه دهند. البته پروژههایی که فکر میکنید مناسب شما نیستند اصلا قبول نکنید. قرارداد با ناشران در ابتدای کار باید بسته شود و حتما نظرات خودتان را مورد مفاد قرارداد لحاظ کنید. سروقت کارکنید تا درتاریخی که مجبوربه تحویل اثر هستید ناچار نباشید کار را با عجله و کیفیت پایین انجام دهید. در زمینه فعالیت تان همیشه مطالعه داشته باشید. زبان انگلیسی را کاملا بدانید، من خودم در دوران یادگیری زبان هستم. خونسرد باشید و خودتان را جدی بگیرید و علاقهمند زندگی کنید.
در ادامه ، نمونه هایی از آثار تصویرسازی حسن موسوی را مشاهده می کنید :