جواد علیزاده، کارتونیست و کاریکاتوریست مطرح کشور، با نوشتن یادداشتی طنازانه و در عین حال فلسفی و تأمل برانگیز درصفحه اینستاگرامش ، ضمن اعلام به تعویق افتادن نمایشگاه کاریکاتور و طرح های طنز سیاهش در باره بوف کور و صادق هدایت و چند شخصیت فلسفی و تلخ اندیش دیگر، به بیان خاطره ای از کپی کشیدن از کارهای خودش در سال های اوایل دهه ۶۰ پرداخته و آورد است :
« می اندیشم پس هستم./ رنه دکارت
کاریکاتور می کشم پس هستم./ رنه دکاریکاتور!
قرار بود در اواخر تیرماه، نمایشگاه کاریکاتور و طرح های طنز سیاه مندر باره بوف کور و صادق هدایت و چند شخصیت فلسفی و تلخ اندیش دیگر در گالری راه ابریشم برگزار شود که به خاطر اوجگیری مجدد کرونا نمایشگاه بازهم به تعویق افتاد. در عوض طی این مدت که من مشغول آماده سازی و اجرای مجدد برخی کارهای قدیمی ام بودم به این نتیجه رسیدم که خوشبختانه انرژی جوانی ام از نظر کاری ( از نظرهای دیگر ر ا نمی دانم!) هنوز ته نکشیده و این توان را دارم که عین زمان جوانی کار کنم. مثلا این دو اجرای دستی از همان کار معروف صادق هدایت با کلاه جغدگونه است که اولی (بالایی) را در سال ۵۵ دراوج و عنفوان جوانی و در۲۳ سالگی اجرا کردهام .پایینی را نیز همین چند روز پیش در سال ۹۹ در عنفوان! پیری ودر ۶۷سالگی.
طرح صادق هدایت اثر جواد علیزاده
البته من از قدیمعادت داشتم در مورد کارهایمنقش دستگاه فتوکپی را ایفا کنم. منظورم سالهای اوایل دهه ۶۰ است که برای بررسی قبل از چاپ کتابها وگاهنامه های اکثرا ورزشی ام توسط وزارت ارشاد، باید ازکاریکاتورهای موجود در کتابم کپی می گرفتم و به ارشاد می دادم و از انطرف مغازه دارهای فتوکپی از کاریکاتور کپی نمی گرفتند و می گفتند حوصله دردسر نداریم مگر اینکه از ارشاد مجوز کپی یا مجوز کتاب بگیرید.ارشاد هم می گفت ما به کسی، نه مجوز فتوکپی می دهیم و نه مجوز قبل از چاپ کتاب ....و من بین این دو جریان، پاسکاری می شدم! اما از رونمی رفتم و اخرسر هم
خودم می شدم دستگاه کپی خودم و می نشستم از هرکار، دو اجرا می کردم و یکیش را به ارشاد برای بررسی می دادم و یکیش را برای چاپ نزد خود نگه می داشتم و دیگر ، منت مغازه های فتوکپی را هم نمی کشیدم.خلاصه زندگی ما همه اش به کاریکاتور کشیدن ها و نکشیدن ها و منت کشیدن ها و نکشیدن ها و سیگار کشیدن ها ونکشیدن ها و رنجکشیدن ها و زجر کشیدن ها گذشت و چیزی از زندگی نفهمیدیم!
اگر عکس کمی تار و ناواضح است سخت نگیرید؛ خود فلسفه و مفهوم زندگی هم تقریبا تار و غیر واضح است !»