امیرمنصور رحیمیان، کارتونیست ومنتقد کارتون، به تازگی در شهرآرا نیوز به تحلیل کارتونی از استیو ساک، کارتونیست باسابقه خبرگزاری مینیاپولیس استار، با موضوع خروج نیروهای خارجی از افغانستان پرداخته است که می خوانید :
«این حرف حساب است که تا در بطن یک ماجرا نباشید، قضاوت درستی از اتفاقاتی که در آن داستان میافتد، ندارید. ولی همیشه یک یا چند دسته از آدمها، از این قاعده کلی مستثنی هستند.کارتونیستها از آن دسته آدمها هستند. آنها به همراه تحلیلگران اتفاقات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، کسانی هستند که برای وارد شدن به حوزههای مختلف، لازم نیست در بطن ماجرا باشند. آنها میتوانند برای اینکه سیاستها و آدمها و ماجراهای پیچیده یک قضیه را نشان بدهند، بیرون از دایره آدمهای دیگر بایستند. به اصطلاح لازم نیست خودشان داخل آتش بشوند. آنها همیشه شعلهور هستند و این آتش را به کمک تحلیل اخبار مختلف درباره آن موضوع خاص و دیدن مسائل از جنبههای متنوع، تقویت میکنند. در بیشتر مواقع هم تحلیل شان از آن اتفاق، درست و بحثبرانگیز است هرچند به مذاق بعضیها خوشایند نباشد که معمولا هم نیست. شوخی کردن با موضوعات کاملا جدی و بهصورت طنز -آن هم از نوع تصویریاش- درآوردن آنها، برای کارتونیستها، فرآیندی پیچیده و مشکل است. برای این موضوع لازم است یکباربا آن مسئله بهصورت جدی مواجه شوند و ازدل این مواجهه، طنز را بیرون بکشند؛ طنزی که بهطور قطع درلایههای زیرین، گزنده و تلخ خواهد بود.
این کار را این بار استیو ساک، کارتونیست باسابقه خبرگزاری «مینیاپولیس استار»، انجام داده است. او که بهدلیل نگاه تازهاش به مسائل سیاسی روز، جایزه معتبر «پولیتزر» را دریافت کرده است، این دفعه به مسئله خروج نیروهای خارجی از افغانستان پرداخته است. او با طنزی تلخ، در اثری دومرحلهای، در سمت چپ، چهار ژنرال را درحال کشیدن نقشه جنگ و حرکت دادن ماکت نیروها با چوبهای بلندی روی نقشه افغانستان، دور یک میز ترسیم کرده است. کارتونیست برای ارتباط برقرارکردن با مخاطب، از منظرهای که زیاد در پشت صحنه جنگها در فیلمها و دیگر رسانهها نمایش داده شده، استفاده کرده است.
چهار ژنرالی که روی شانههایشان، پرچم کشورهای مختلف نقش شده است. او شوخی را از همینجا آغاز میکند. چهار ژنرال با پرچمهای مختلف و گاهی دشمن باهم، درحال نقشه کشیدن برای حمله به یک هدف؛ هدفی که تصرف منافعش به همه دشمنیهای شان میچربد. در سمت راست تصویر، کارتونیست با بیرحمی و شدیدترین حالت ممکن، نتیجه این حملات را تصویر کرده است. آن میز و نقشه را حذف کرده است و به جایش، سطل زبالهای شعلهور را نقش کرده است.
تغییرات مشاهدهشدنی هستند. تصویر ژنرالها، بدون کم و کاست با آن چوبهای شان، برگردانده شده است. این بدان معنی است که سیاستها تغییر پیدا کرده است و ژنرالهایی که تا دیروز به جنگ فکر میکردند، الان باید آتش را در منطقه روشن نگه دارند. نشانه دیگری که کارتونیست از آن استفاده کرده است تا مخاطب گیج نشود، سطل زباله آتشگرفته است. در تمام شورشها و اغتشاشها، سطل زباله آتشگرفته، نشان از وخامت اوضاع و درهم و برهم بودن نظم اجتماعی است. ولی هنرمند به چیز دیگری هم اشاره میکند. از آن زمین پربرکت و سرشار از منافع، چیز دیگری باقی نمانده است. مهاجمان، همه آن را تبدیل به زباله کرده و همان را هم آتش زدهاند. ولی داستان به همینجا ختم نمیشود. کارتونیست، ژنرالها را نماد سیاستهای جنگطلبانه سردمداران میداند؛ کسانی که مثل اراذل و اوباش در هرج و مرج خیابانی، از هر بههمریختگی استقبال میکنند و فرقی هم نمیکند که خودشان آن را بهوجود آورده باشند یا زحمتش برعهده فرد دیگری بوده باشد. چیزی که آنها میخواهند، بههمریختگی و شلوغ بودن اوضاع است، غافل از اینکه آتشی که نابخردانه خودشان روشن کرده و به آن دامن زدهاند، گریبان خودشان را هم میگیرد.»